اينروزا هركسي رو ميبيني، روزي روزگاري يكي توي زندگيش بوده كه باعث ميشه امروز برنجه.. اونايي كه ضعيفن اشك ميريزن و ميرن توي خفا و ضجهه ميزنن، قويترا با چشماشون اطراف و نگاه ميكنن و دنبال موقعيت هاي بهتري ميگردن..
۱۳۸۷ بهمن ۱۲, شنبه
۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه
طلا يا بلا
نفت
خلاصه
نفت يا طلاي سياه از گذشته تا به امروز، همواره به عنوان يكي از محصولات استراتژيك مطرح بوده است. تاثيرات ناشي از افت و خيزهاي اين پديده ارزشمند از منظر سياسي، اقتصادي، اجتماعي در سطح جامعه جهاني و بالاخص جوامع نفتي از گذشته تا كنون بر كسي پوشيده نيست.
كلمات كليدي: نفت، دولت، بيماري هلندي، توهم قدرت
1- مقدمه
ایران صاحب هفتمین ذخایر نفتی جهان و دومین منبع گازی دنيا است که سرمایه فوقالعاده عظیمی است و جا دارد با این موقعیت، بیش از پیش به نسبتی که نفت با اجتماع امروز و فردای ما دارد یا باید داشته باشد، بپردازیم. نفت نعمت بزرگی است، اما اگر از آن با کاردانی، تدبیر و بهرهبرداری سنجیده استفاده نکنیم، میتواند به جای نعمت، نقمت باشد، کشف اولین حوزه نفتی در 100 سال پیش در مسجدسلیمان و پس از آن در حوزههای دیگر نفتی و گازی و گسترش صنعت نفت، ایران را به یکی از صادرکنندگان بزرگ دنیا تبدیل کرد و این امر همزمان شد با جنبش عظیمی که 100 سال پیش به بار نشست و آن مشروطیت بود که با هدف استقرار جامعه مدنی ، پیشرفت و توسعه و رهایی از عقبماندگی و پدیدارشدن آزادی و مسوول کردن حکومت در برابر مردم به وجود آمد، و این همه با معیارهای دینی و معنوی در ایران پیروز شد. کشف نفت امیدها را برای تحقق این آرمانهای مشروطیت بیشتر کرد و انتظار میرفت این ثروت خداداد در خدمت تحقق خواستهای تاریخی مردم قرار گیرد. آیا این نعمت خدادادی میتواند در خدمت آرمانها و خواستهای دموکراسیخواهانه مردم قرار گیرد یا این که خود موانعی جدید ایجاد کند، آیا نفت میتواند زیرساختهای اقتصادی مناسب ایجاد کند و آیا در جهت بسط نهادهای مدنی به کار خواهد رفت و یا این که میتواند خواست تاریخی مردم مبنی بر حاکمیت و سرنوشت خویش را تقویت کند یا بیشتر در خدمت منافع بیگانگان قرار خواهد گرفت. قدرتهای صنعتی پس از دستیابی به انرژی نفت سه نیاز اساسی داشتند که دستیابی به منابع ارزان انرژی ، رسیدن به بازارهای مناسب و مناطق و پایگاهی برای سروری خود، از این نیازها به شمار میرفت. « ما به عنوان ایران و ایرانی باید بدانیم در یکی از حساسترین مناطق استراتژیک عالم به سر میبریم و منطقهای که در آن قرار داریم، از منابع طبیعی و انسانی سرشار برخوردار است» این نقطه از عالم به دلیل ویژگیهای خود مورد طمع و توجه قدرتهای بیگانه بوده و ما در طول زمان شاهد انواع تهدیدهای بیگانه بودهایم.
به نظر میرسد اگر نفت به عنوان یک منبع پردرآمد و بیدردسر در اختیار دولت قرار گیرد، هم مانع مردمسالاری و هم مانعی برای توسعه جامعه است. نفت میتواند دولت را به کارفرمای بزرگی تبدیل کند که موتور توسعه بخش خصوصی را در جامعه خاموش کند و نیز میتواند دولت را به قدرتی تبدیل کند که او همه نهادهای مدنی را رقیب خود به حساب بیاورد. نفت در اختیار دولت باعث میشود دولت احساس نیاز به مردم نکند و پاسخگو نباشد، اما نباید فراموش کنیم نیاز متقابل دولت و ملت و پاسخگویی دولت و ملت از پایههای اساسی مردمسالاری و توسعه است و نفت می تواند این پایهها را لرزان کند.
2- نفت به عنوان يك بلا!
نفت پديده اي بس شگفتانگیز است، پديده اي كه هميشه به عنوان يكي از مهمترين مواد استراتژيك مطرح بوده است. زمانيكه کشوری با حاكميت مردم سالار آن را کشف کند،هر روز نسبت به قبل ثروتمندتر میشود، استانداردهاي زندگي به سطوح مطلوب تري مي رسند و مهمتر اينكه همچنان مردم سالار باقی میماند. اما زمانيكه در کشوری با فضاي بسته کشف شود، ثروتي نسبي به آنجا سرازير ميشود، و مردم داراي رفاه نسبي ميشوند ولي ممكن است از ابتداييترين حقوق انساني محروم شوند(به عنوان مثال در عربستان نه انتخابات آزاد برگزار ميشود و نه زنان داراي حق رانندگي ميباشند!) از اين روي عده اي آن را "بلاي نفت" ميخوانند.
براي شناخت بيشتر بلاي نفت و ديدن نمونه هاي بارز، بد نيست به فهرست ۱۰ کشور بزرگ صادرکننده نفت نگاهی بیندازيد. در بین این ده کشور، جدای از نروژ و مکزیک که در زمان کشف نفت دارای سنت دموکراسی بودند، بقیه ( روسیه و كشورهاي منطقه خاورميانه) همگی در زمان دست یافتن به نفت حکومتی اقتدارگرا داشتهاند و امروز نیز، با درجهای از تفاوت، حکومت آنان به همین صورت ادامه دارد.
برخی بر این باورند که ثروت بیشتر نفتی باید منجر به بازتر شدن جوامع بشود. استدلال آنها هم این است که با ثروتمندتر شدن یک کشور نفتخیز، سود مازاد بر جمعیت آن کشور سرریز خواهد شد.
این امر به نوبه خود به ایجاد طبقه جدید و مستقل اقتصادی میانجامد و این طبقه جدید خواستار سهمی از قدرت میشود و به صورت نیرویی برای دموکراسی درمیآید.
مایکل راس، از دانشگاه کالیفرنیا که تاریخ نفت را مورد مطالعه قرار داده است، دلیل محقق نشدن این امر را چنین توضیح میدهد: «با تحلیل آماریِ رفتار دولتهای این کشورها در طول ۵۰ سال گذشته به این نتیجه رسیدهام که این دولتها با پول نفت و دیگر منابع طبیعی حمایت و پشتیبانی میخرند، امتیاز زیادی به مردم میدهند و مالیات را در سطح پایین نگه میدارند. و وقتی مردم از مزيتهای زیاد برخوردار شده و به ازای آن مالیات کمتری بپردازند، رهبران این کشورها هم نیازی به پاسخگویی ندارند».
بطور كلي دولتي که دنبال توسعه آزادیهای فردی باشد، دولتی است که محتاج به مردم و به درآمد آنهاست و این درآمد را از کار مردم جستجو میکند بنابراین همواره بین دمکراسی و کیفیت دولت ارتباط وجود دارد. دولت نیازمند حاکمیت به دنبال نیاز خود و به دنبال درآمد مالیات است. درحالی که این کارکرد در ايران بالعکس بوده یعنی دولت محتاج به مردم نبوده است. تجربه بیش از 60 سال توسعه در کشور ايران نشان میدهد که دولت از درآمد بادآورده نفت برخوردار بوده؛ این دولت محتاج نتوانسته برای فضای دمکراسی بسترسازی کند. در برنامه چهارم توسعه دولت اصلاحات به اين نتيجه رسيد که یکی از دلایل ضعف دولت این است که دولتمردان نتوانستند دولت محتاج به مالیات و مردم را شکل دهند، به دلیل وجود نفت درساختار دولت در اقتصاد مداخلهگر است به طوری که حتی این نقش باعث شده بود که در کالاهای عمومی و امنیت مشكلات عديده اي به وجود آيد. دولتی که در این اقتصاد مداخله میکند و از وظایف خود غفلت کرد و فضای کسب و کار را محدود میکند و در نتیجه مردم و بخش خصوصی محتاج دولت میشوند.
پول نفت در این دست کشورها بیشتر به گروههای اصلی هواداران حاکمان میرسد و چون حجم پول بالا ست رقابت حریصانه برای دسترسی به این پول بیشتر و بیشتر میشود و این به تنها اشتغال ذهنی طبقات اجتماعی بدل میشود.
بدین ترتیب است که در کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس، تنها فعالیت اقتصادی «گرفتن پول نفت از دولت» است.
در کشورهای بزرگترِ نفتی (مانند ایران و روسیه)، به دلیل بالا بودن شمار جمعیت، این فرمول کارساز نیست، اما رقابت برای گرفتن سهم بیشتری از پول نفت باعث میشود که بسیاری از افراد خلاق و مولد به دولت وابسته شوند و همین وابستگی نیروی خواهان تغییر در آنها را خنثی میکند.
3- زور نفتی در جوامع نفتخیز
ثروت نفتی ابزار تقویت ساختار امنیتی را در اختیار رژیمهای استبدادی و خودکامه نیز قرار میدهد تا مخالفان جدی خود را سرکوب کنند.
به باور مایکل راس، تا زمانی که قیمت نفت بالا ست، این رژیمها میتوانند با به کارگیری زور، در برابر بازتر شدن جوامع خود مقابله میکنند.
مایکل راس میگوید: «در ونزوئلا و روسیه طی پنج سال گذشته درآمد نفتی بسیار بالا رفته و این باعث محبوبیت پیدا کردن دولتهای این کشورها شده است. درست است که رؤسای دولت در این کشورها از طریق انتخابات بر سر کار آمدند، اما پول زیاد نفت آنها را قادر ساخته تا ساز و کارهایی مانند مطبوعات آزاد و جامعه مدنی، که آنان را در مقام پاسخگویی قرار میداد، از سر راه بردارند».
پاسخگویی کمتر یعنی شفافیت کمتر در این امر که رژیم پول نفت را چگونه مصرف میکند تا همچنان بر سر قدرت بماند. این موضوع به نوبه خود باعث میشود مردم در تغییر وضع موجود احساس ناتوانی بیشتری کنند.
رژیمهای استبدادی که از ثروت نفت هم بهرهمنداند در زمانهایی، از جمله در زمان سقوط قیمت نفت، آسیبپذیر میشوند.
4- فراز و نشیبها در تاریخ نفت
نفت یکی از متغیرترین صورتهای ثروت در جهان است. زمانی که قیمتهای نفت مانند اواسط سال جاری به قیمتی حدود ۱۵۰ دلار در هر بشکه برسد، بودجه کشورهای نفتخیز افزایش چشمگیری مییابد. اگر هم، مانند روزهای اخير گذشته، بهای هر بشکه نفت به زیر ۵۰ دلار برسد قدرت دولتهای نفتی برای تغذیه طرفدارانشان شدیدا کاهش پیدا میکند.
جمعبندی جرج گاوز، نویسنده کتاب «پادشاهیهای نفتی»، از احتمالاتی که در پی سقوط قیمت نفت وجود دارد چنین است: «ما در گذشته، به طور مثال در سالهای میانی تا اواخر دهه ۱۹۸۰ و در اواخر دهه ۱۹۹۰ شاهد بروز بحرانهایی بودهایم که گاه منجر به اتخاذ سیاستهای باز شده، و گاه مانند الجزایر جنگهای خونین داخلی را در پی داشته است. گاهی با کاهش قیمت، نفت رژیمهای اقتدارگرا مجبور شدهاند نظام سیاسی خود را بازتر کنند؛ که این امر در پارهای از موارد به معنای سقوط یک رژیم است».
ریچارد یانگز، هماهنگ کننده برنامه دموکراسی در مؤسسه فراید در مادرید، میگوید که برای رهایی از بلای نفت فرمولی هست.
آقای یانگز میگوید: «موفقيتهای سیاسی و دموکراتیک اغلب در مواقعی اتفاق میافتد که ترکیبی از بحران و انتظارات و توقعات بالا در جامعه وجود داشته باشد. بنابر این اگر روند کاهش رشد اقتصادی و افزایش توقعات اقتصادی را همزمان در جایی ببینیم، ترجمان آن، بحران اقتصادی خواهد بود. این ترکیب در بیشتر مواقع به وجود آورنده اصلاحات سیاسی است».
این تحلیلگر همچنین خاطرنشان میکند که در دهه ۱۹۹۰ چندین حکومت در خاورمیانه، از جمله عربستان سعودی، «مجبورشدند در فضای سیاسی کشورهای خود آزادیهایی را به وجود آورند. چون میخواستند سختی مشکلات مرتبط با فشارهای اقتصادی را با جمعيت کشور تقسیم کنند؛ اما در عین حال با خواست تغییرات سیاسی از جانب مردم روبهرو شدند.»
آیا کاهش کنونی قیمتها باعث خواهد شد که رژیمهای استبدادی نفتی مجبور شوند فضای بازتری را برای مردم جوامع خود ایجاد کنند؟
دو ماه پيش آلکسی کوردین، وزیر دارایی روسیه، هشدار داد که در صورت تداوم سقوط بهای نفت و ثابت بودن آن در قیمت زیر ۷۰ دلار برای هر بشکه، بودجه سال آینده روسیه با کسری مواجه خواهد شد.
روسیه تنها کشور تولیدکننده نفت نیست که فشار اقتصادی ناشی از سقوط قیمت نفت را تجربه میکند؛ تمام کشورهای متکی به درآمد نفت در سرتاسر جهان، از جمهوری آذربایجان تا جمهوری ترکمنستان و جمهوری اسلامی، در شرایط مشابهی قرار دارند.
با این همه، فشارِ خواستههای اجتماعی در هر جامعهای به شکلها و صورتهای متفاوت بروز خواهد کرد.
5- بیماری هلندی
نفت این ویژگی را دارد که در روند رشد اقتصادی مانع ایجاد کند؛ این ویژگی کاملا شناخته شدهای است و «بیماری هلندی» نام دارد.
در کشور هلند در دهه ۱۹۶۰ گاز کشف شد. صادرات گاز به ناگهان این کشور را ثروتمندتر از پیش کرد، اما درآمد حاصل به شکلی محسوس بخش پررونق صنعتی این کشور را با مانع روبهرو کرد. چرا که با رونق صنایع وابسته به گاز، تمام سرمایه و نیروی کار ماهر، از بخشهای صنعت و کشاورزی، جذب این بخش شد.
بدتر از همه آنکه با سرازیر شدن سرمایهگذاری خارجی به بخش گاز، ارزش واحد پول هلند افزایش چشمگیری پیدا کرد.
نرخ جدید مبادله ارز باعث شد تا کالاهای هلندی برای خریداران خارجی آن گرانتر شود و بدین ترتیب کارخانههای تولیدکننده ورشکست شدند و کالاهای وارداتی جای کالاهای هلندی را گرفتند.
هلند با بستن مالیات بر منافع حاصل از گاز مشکل را تحت کنترل خود درآورد و با تقویت دیگر بخشهای اقتصادی، تورم نیز در کشور مهار شد.
با این همه آنچه «بیماری هلندی» نام گرفت همچنان در دورههایی درکشورهای نفتخیز به عنوان پدیدهای شایع به چشم میخورد.
یکی از این کشورها جمهوری آذربایجان است. انقلاب آمدوف، سرپرست سازمانهای مدنی طرفدار شفافیت در بخش نفت آذربایجان، در توضیح وضعیت اقتصادی کشور خود میگوید: «بازار ما عمدتا در اختیار اجناس وارداتی است، بخصوص محصولات کشاورزی که زمانی به طور سنتی در خود جمهوری آذربایجان تولید میشد. ما در بازار خود بین محصولات تولیدی کشور رقابت نداریم، نرخ تورم هم در کشور بالا ست. این موارد نشانه روشنی از بیماری هلندی است.»
اما چرا «بیماری هلندی» در جمهوری آذربایجان مدتها ست وجود دارد و در هلند از بین رفته است؟
اندیشمندان علوم سیاسی تفاوت را در نوع حکومت میبینند: تفاوت بین استبداد و خودکامگی با دموکراسی.
در رژیمهای استبدادی باید افراد یا گروههای قدرتمند را خرید و در خدمت حکومت نگه داشت؛ بدین ترتیب پول نفت به جای سرمایهگذاری، در این راه خرج میشود.
6- نروژ؛ مثالی مناسب
در کشورهای دموکراتیک، نهادهای نظارتی ( پارلمان(مجلس) قدرتمند، نشریات آزاد، قوه قضاییه مستقل) وجود دارد و از سوء استفاده درآمدهای کشور جلوگیری میشود.
نروژ، به عنوان سومین صادرکننده بزرگ نفت، نمونه خوبی در اثبات این تفاوت است. امروزه نروژ به عنوان کشوری دموکراتیک یکی از ثروتمندترین اقتصادهای جهان را دارد اما گاز و نفت تنها حدود ۲۵ درصد تولید ناخالص داخلی آن کشور را تشکیل میدهد. بقیه درآمد کشور از بخشهای مختلف اقتصادی تأمین میشود.
خانم ماریا اوتاوِی، از مؤسسه کارنگی در واشینگتن، درباره موفقيت نروژ در زمینه کنترل درآمدهای نفتی مينويسد: «بخش اعظم این موفقيت، خرج نکردن و پسانداز درآمد است. در نروژ یک صندوق ذخیره بسیار مهم برای نسلهای آینده وجود دارد، و تلاش بر آن است که درآمد نفت در سالهای متمادی توزیع شود. لذا این گونه نیست که امروز ضیافتی بر پا شود و با تمام شدن پول نفت زمان گرسنگی و قحطی فرا برسد».
شايان ذكر است كه موجودی صندوق درآمد نفتی كشور نروژ هم اکنون بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار است.
7- توهم قدرت
«نفرين مواد اوليه»، در نوشته های معاصر، «بيماری هلندی» نام گرفته است.
همانطور كه پيشتر گفته شد در سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ميلادی، در آمد های صادراتی هلند از محل صدور گاز به گونه ای چشمگير افزايش يافت و، همزمان، اقتصاد اين کشور، به دليل تزريق اين در آمد در شريان های آن، به اختلال های جدی گرفتار آمد که مهم ترين آنها تورم بود و نيز افزايش دستمزد ها و غير رقابتی شدن کالا های صادراتی.
از آن پس اصطلاح «بيماری هلندی» در مورد ناهنجاری هايی به کار رفت که در پی تزريق انبوه در آمد های حاصل از منابع طبيعی در ساختار های اقتصادی يک کشور پديدار می شود.
هلندی ها، به دليل آگاه شدن بر سرچشمه اين اختلال ها، از اين بيماری رهايی يافتند و در آمد حاصل از توليد و صدور گاز را به عنوان اهرمی در خدمت شکوفايی اقتصادی خود به کار گرفتند.
ترديدی نسيت که ثروت برآمده از توليد و صدور مواد اوليه، به گونه ای محتوم، نابسامانی به وجود نمی آورد. مسئله مهم، چگونگی به کار گرفتن آن است.
ايالات متحده آمريکا هرگز به «نفرين مواد اوليه» و يا «بيماری هلندی» گرفتار نشد و در فاصله سال های ۱۸۷۰ تا ۱۹۵۰، صادرات نفت را به يکی از پايه های ثروت و قدرت خود بدل کرد.
در حال حاضر نيز نروژ، سومين قدرت صادر کننده نفت جهان، به الگوی درخشان استفاده بهينه از نفت در خدمت نسل های امروز و فردای کشور بدل شده است.
همچنين شيلی که زمانی در نقش يک کشور تک محصولی صادر کننده مس به جهان سوم تعلق داشت، امروز همين محصول را به گونه ای سالم و در خدمت متنوع سازی ساختار های اقتصاد و بازرگانی خارجی خود به کار می گيرد.
در عوض شماری از کشور های صادر کنندگان نفت، همچنان در چنگ «نفرين مواد اوليه» دست و پا می زنند.
در اين کشور ها دلار های حاصل از «طلای سياه» به منبع عمده تامين کننده در آمد های دولت بدل مي شوند، صادرات غير نفتی در حاشيه قرار مي گيرد، تورم همه تعادل ها را در هم مي ريزد، نابرابری های اجتماعی شدت مي گيرد، ديوانسالاری گسترش می يابد، فساد ريشه های اخلاق و عدالت را می خشکاند و دولت، با تکيه بر رانت حاصل از نفت، خود را به پاسخگويی، مسئوليت پذيری و قبول مشارکت مردم ملزم نمی بيند و هر نوع مطالبه ای را، در راستای مردم سالاری، با سرنيزه پاسخ مي دهد.
از آن مهم تر، شماری از کشور های بزرگ صادر کننده نفت، در مستی حاصل از رونق بازار اين کالا و سيل دلار های به دست آمده از صدور «طلای سياه»، به «توهم قدرت» گرفتار می شوند، بسياری از رويا های خود را واقعيت می پندارند، و از ياد می برند که ثروت و شوکت آنها تنها از يک جويبار سيراب مي شود که با خشک شدن آن، آرزو های دور و دراز بر باد می رود و محاسبات پيشين در هم می ريزد.
8- افول طلای سياه
کارشناسان تاريخ اقتصادی جهان از اسپانيای چند قرن پيش به عنوان نخستين قربانی «نفرين مواد اوليه» نام می برند.
شايد تاريخ نگاران آينده نيز از ايران و ونزوئلا و روسيه به عنوان سه قربانی بزرگ «نفرين طلای سياه» در نخستين دهه قرن بيست و یکم ميلادی ياد کنند.
رهبران اين سه کشور، بار ديگر درس های تاريخ را از ياد بردند و به گمان آنکه «جشن طلای سياه»دايمی است، خود را قدرتمند تر از آنچه بودند، پنداشتند.
راست است که روزگار نيز به گونه ای سخت بيرحمانه آنها را به بازی گرفت. در نيمه ماه ژوييه گذشته، هنگامی که نفت از مرز بشکه ای ۱۴۷ دلار گذشت، موسسه آمريکايی «گلدمن ساکس» آنرا تا بشکه ای ۲۰۰ دلار محتمل دانست و آلکسی ميلر، رييس گاز پروم روسيه، از امکان پيشروی آن تا بشکه ای ۲۵۰ دلار سخن گفت.
امروز که تنها پنج ماه از آن تاريخ مي گذرد، نفت خام با از دست دادن بيش از هفتاد در صد ارزش خود به زير چهل دلار رسيده و بانک آمريکايی «مريلينچ» فرو افتادن آن را تا سطح بشکه ای سی دلار ممکن می شمارد.
سقوطی چنين شتابان و سنگين، که پيآمد گريز ناپذير رکود کم سابقه اقتصاد جهانی است، طبعا بر همه کشور های صادر کننده نفت تاثير ميگذارند. ولی هيچيک از آنها، از لحاظ آسيب پذيری در برابر اين پديده، به پای ايران و ونزوئلا و روسيه نمی رسند، از جمله به اين دليل که اين سه کشور اطمينان يافتند که با تکيه بر دلار های نفتی می توانند به قدرت های بزرگ منطقه ای (ايران و ونزوئلا) و حتی جهانی(روسيه) بدل شده اند.
روزنامه نگاران ايرانی اين روز ها، در اشاره به افول بهای نفت، از پايان «زنگ تفريح» يا به آخر رسيدن «مهمانی» سخن ميگويند.
از ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶، طی مدت سه سال، جمهوری اسلامی ايران به ۱۹۸ ميليارد دلار در آمد از محل صدور نفت خام دست يافت. در هشت ماه نخست سال جاری خورشيدی نيز، به گفته سيف الله جشن ساز، مدير عامل شرکت ملی نفت، ايران از محل صدور نفت ۶۱ ميليارد دلار در آمد ارزی داشته است.
در مجموع، طی سه سال و هشت ماه گذشته، ايران از محل صدور نفت ۲۵۹ ميليارد دلار در آمد ارزی داشته، معادل حدود شش ميليارد دلار در ماه، که عملا تمامی آن هزينه شده، زيرا موجودی برجای مانده در حساب ذخيره ارزی، با خوشبينانه ترين ارزيابی ها، تقريبا همان رقمی است که از دوران زمامداری محمد خاتمی بر جای مانده است.
هيچ دولتی در تاريخ ايران از در آمد ارزی سالانه در سطح دولت نهم برخوردار نشده و بودجه کشور هرگز تا به اين اندازه زير سلطه نفت نبوده است.
عملکرد بودجه سال جاری ايران، بر پايه ارزيابی منابع دستگاه مقننه، دستکم بر پايه نفت بشکه ای ۸۲ دلار بوده و محمود احمدی نژاد، اگر بخواهد هزينه های دولتی را در سطح سال جاری حفظ کند، برای بودجه ۱۳۸۸ به نفت بشکه ای نود دلار نياز خواهد داشت.
به علاوه رييس دولت نهم، با دلبستن به رونق ابدی بازار نفت، ايران را به نود ميليارد دلار واردات کالا و خدمات در سال عادت داد، ولی در همان حال ادعا کرد که به «اقتصاد درونزا» دست يافته که الگويی مناسب برای اقتصاد بحران زده جهانی است.
در واقع تحريم های اقتصادی که عليه جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته شد، زيان بسيار سنگين برای اقتصاد ايران به بار آوردند، ولی رونق بازار نفت بخش مهمی از اين زيان را، که سال های سال بر ظرفيت های توليدی و بازرگانی کشور سنگينی خواهد کرد، از نظر پنهان کرد، تا جايی که حتی شماری از ناظران خارجی به اشتباه افتادند و از «بی اثر بودن» تحريم ها سخن گفتند.
با کاهش چشمگير در آمد های ارزی ايران از محل صادرات نفت، ايرانيان آگاه خواهند شد که کشمکش های بی ثمر با جامعه بين المللی چه ضربه ای بر معيشت آنها وارد آورده است.
با تکيه بر همين تحول، روزنامه "دنيای اقتصاد" در شانزدهمين شماره آذر ماه خود می نويسد که : «با کاهش درآمدهای نفتی و تحليل رفتن ذخاير ارزی کشور، قدرت چانه زنی ايران در سياست خارجی و در عرصه بين الملل به ناگزير کاهش خواهد يافت. واقعيت اين است که تا کنون بخش مهمی از هزينه های سياست خارجی کشور در سال های اخير و به خصوص پس از گسترش تحريم های بين المللی بر عليه کشور، به وسيله درآمدهای سرشار نفتی پوشش داده شده و به هر ترتيب با آن مقابله شده است. اکنون که درآمدهای نفتی به شدت کاهش يافته است و حساب ذخيره ارزی در شرايط مناسبی قرار ندارد، در واقع قدرت سياسی و اقتصادی کشور برای مقابله با چالش های کشور در عرصه بين المللی تضعيف شده است؛ اين در واقع يک چالش جدی برای امنيت ملی کشور در عرصه اقتصاد و سياست بين المللی به شمار خواهد رفت.»
9- نتيجه گيري
نفت نعمتي است گرانبها و فرصتي مغتنم! كه تنها عده معدودي از ملل دنيا از آن بهره مند هستند، علاوه بر منابع عظيم نفتي كشورمان داراي دومين منابع عظيم گازي در جهان و همچنين معادن گوناگون
و متعدد دیگر نيز هست بايد با درك صحيح وضعيت امروز جهان به منابع خداداي به چشم فرصتهايي گرانبها بنگريم كه ميتوانند محركي براي حركت روبه جلو و عاملي موثر در جهت ايجاد و توسعه ي زيرساخت هاي صنعتي، اجتماعي و جهت رونق بخشیدن خصوصي و... باشد.
در يك سيستم سياسي، اقتصادي سالم ،اين سرمايه هاي گرانبها نبايد به عنوان تنها منبع درآمد دولت تلقي شوند. چرا که اين امر نتيجه اي جز رانده شدن صنعت به حاشيه، به وجود آمدن اقتصادي يا پايه هاي سست و ويران! و انواع و اقسام تبعات سياسي، امنيتي و اجتماعي ندارد درچنين حالتي شاهد بر هم خوردن تدريجي تمامي معادلات و حركتي رو به ورطه نابودي خواهيم بود.
منابع و مراجع
1-روزنامه دنياي اقتصاد، شماره 1685
2-تفسير خبر
3-راديو فردا
۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه
سلام
ساعت 3 نصف شبه و توي خواب و بيداري مينويسم.. مينويسم چون اين حسم ه كه مينويسه.
شايد از اسم وبلاگ فهميده باشيد.. متولد 28 بهمنم. موقعي بدنيا اومدم كه برف و بوران همه جا سرك ميكشيد و همه چيزو همه كس رو توي آغوش سردش ميگرفتو تا عمق استخونها نفوذ ميكرد. نوه ي اول خانواده،!! حدس ميزنم هركي خواب خوشي واسه خودش مييد.. يكي آقاي دكتر با يه عينك گنده روي صورتش.. يكي يه مهندس كيف بدست كه با عجله توي پياده رو راه ميره و انگاري جوري مشغله داره كه 1 ثانيه رو هم نميتونه تلف كني.. يكي معلم..يكي سبزي فروش... و... 20 سال گذشنه و من الان رسيدم به جايي كه هستم.. الان ديگه خبري از بازيهاي بچگي نيست.. خبري از شيطنت و بي خيالي نيست.. الان ديگه اگه اشتباه كني.. به عنوان يه شخصي كه موجوديت داره باهات برخورد ميشه.. به عنون يه دانشجوي بدبخت كه حداقل حقوق شهروندي رو نداره.. چه برسه به ...!!
خيلي وقتا به اطرافت نگاه ميكني و آدمايي رو ميبيني كه راحت ميرن و ميان.. ظاهرا موجوديت دارن اما واسه تو مثل مترسكاي توي مزرعه ميمونن!! خيلي وقتا نياز داري حرف بزني.. از شاديات از غمات از موفقيت از شكست.. از بيماري.. از خيالات و...و هزاران هزار حس ديگه.. اما واقعا كسيو نميبيني.. به جايي رسيدم كه واقعا حس ميكنم دوست دارم بنويسم.
اشتراک در:
پستها (Atom)